خاطره ی امروز من در مدرسه نویسنده:لقب(کاپوچینو)

ساخت وبلاگ

   شروع داستان:                            داستان از اینجا شروع شد که معلم ریاضی ما ما را به چند گروه مختلف تقسیم کرد و برای هر گروه امتیازی در نظر گرفت.ما به ۵ گروه تقسیم کرد و قوانین و مقرارتی برای گروه گذاشت.روز های اول خیلی خوب بود و بچه ها به هوای امتیاز خیلی ساکت و اروم بودند حتی شلوغ ترین بچه های کلاس.گذشت و گذشت تا روزی که یک گروه از همه ی گروه ها جلو زدو از همه بیشتر امتیاز میگرفت. از ان زمان به بعد بقیه ی گروه ها به هم ریختند و حتی ساکت ترین گره هم از هم پاشید.گروهی که خودم در ان بودم کلا ۳نفر بودیم . من و دوستم ساکت بودیم اما هرچه میکردیم نمیتوانستیم هم گروهی خود را ساکت کنیم این اتفاق فقط برای گروه ما نبود بلکه برای گروه های دیگر هم این اتفاق افتاد و معلم ریاضی هم انهایی را که شلوغ میکردند رابرد و در گروه(nofar)همانی که باعث این اتفاق ها شد را میگویم فرستاد و به طرز عجیبی انها دونه به دونه ساکت شدند.من و دوستم در حال تحقیق در باره ی این اتفاق هستیم.این داستان ادامه دارد........

+نوشته شده در  دوشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۶ساعت 18:4&nbsp توسط نیما کاظمی و عرشیا بصام(گروه inmashia)  | 

ادامه ی داستان...
ما را در سایت ادامه ی داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inmashia بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1396 ساعت: 0:43